عشق یعنی خاطرات بی غبار / دفتری از شعر و از عطر بهار
عشق یعنی یک تمنا یک نیاز / زمزمه از عاشقی با سوز و ساز
عشق یعنی چشم خیس مست او / زیر باران دست تو در دست او . . .
&&&&&
سلامت میکنم ای غنچه ی راز / تو بودی از برای عشقم آغاز
تویی تنها دلیل زنده بودن / ندارم طاقتت با چشم در ناز . . .
&&&&&
بی تو این فاصله ها طاقت من را برده / ساعتم زنگ زده ، عقربه هایش مرده
کاش باور کنی از دوری تو دلتنگم / این دل خسته ام از دوری تو پژمرده . . .
&&&&&
این روزها دلم بهانه تو را دارد ، ای زیباترین اشتباه زندگیم!
با من بمان ای بهترین بهانه ی زندگیم . . .
&&&&&
آنکه خود مرحم قلب خرامان تو بود ، بین که اینک خود نیاز مرحم است . . .
&&&&&
ساعت چیست؟
اختراع غریبی است که جای خالیت را به رخ دلتنگیهایم میکشد . . . !